~Я0maИtiCaA~
ديـ ـر يآ زوود خواهَم مـ ُـرد...

3 PM

 

 

********************************ريه هاي پوسيده

*******************************نَفَـسي مُرده

******************************صدايي دوباره گــَزنده

*****************************بــِشنو سُـكــــــــــــــــــــوتِ تَلـخي را

****************************كه به ديواري شــِ ــــكـَ ــســ ــتــ ـــه

***************************و به يك دَر پــ ــوســ ــيـ ـده

**************************و يك دَر كــــوبنده

*************************پايبند نِمي باشد

************************بيزار است و تِشنه به يك مُردن

***********************سيراب از يك زندِگي

**********************با حِس اجباري ديگر براي شِكـَستِ سُكوت

*********************براي مقابله با فـَريادي دوباره از يك    صِــــــدا

********************براي جَنگ با خيزش نـِگاهي ديگــَر

*******************و خَشمي ماندِگار و هَميشگي

******************هـَمان طوفان كوبنده بَر اين ذِهن

*****************ذِهن پوسيده و بي قِيد؛؛؛بي بَند

****************رها شده از غُبار يك گِردباد

***************جاري در يك لَجَن

**************زاده ي طَعمي از مَرگ.

*************رها كُن اين مرگِ دوباره متولد شده را

************عبوري كن سَــــرد از اين پل ويران

***********هوشيار مَكن آن را

**********هر لَحظه يك نگاه تو

*********ياد بودِ كهنه اي دوباره است

********مَــنگر؛؛؛صِدا مَكُن

*******فَريـــــــــــــــــــــــاد مَزن

******مَگذار سُكوت را بــِشكـَنـَد

*****مَخواه صِداي مُرده را رَها كُـنَـد

****رَها كُن اين دِهكده ي نابود را

***بُگذار بميرَد در سُكوتِ يك آبــِرو

**سخني مَگو  كه فَريادِ كثيف و كهنه اش را رَها كُنَد

*به او آزادي گفتن مَده

**بُگذار تا هرچه زودتر بميرَد

***تا دَست يابي به آن آزادي

****همـــــ ــــــآن را كه مي خواهي

*****و رَها شَوي

******از هَر آن لَجَني كه از آن بيزاري

*******ثانيه هاي سُكوت را مَشِكن

********بُگذار تُند گامي كه در پيش رو دارد

*********طي شود به سوي لحظه ي مَرگ.

**********و تو نيز بمير با دُنيايي كه هَرگز دَرك نكردي

***********با چشماني كه هيچگاه نَفَهميدي

************و همچنان نَواختي با دَهاني باز

*************و زَباني گُشوده هَمچون خَرواري كِثافت؛مانندِ او!

**************بــِنَواز تار سُخن گفتن را

***************و راهي كن نُت هاي زُباله را!

****************گوش فرا ميدَهم

*****************همچنان گوش فرا ميدَهم

******************دِرَنگي ميكنم

*******************سُكوتي به اندازه يك مَرگ

********************براي صُعود به ثانيه هاي مَرگِ يك خَزه

*********************بُگذار دنياي خَزه

**********************بَراي او بهشت جاوداني بمانـَد.

***********************و با خود به گور بَــرَد

************************تـَـماشاي جُلبَكي را

*************************كه بَر زندگي تو پَهنا گـُسترده است.

**************************خـَفه شُدنِ دوباره را

***************************بَر زبان گـُشودني تكراري و هَوس اَنگيز

****************************مُسَلط مي كنم

*****************************مَرا در گور آزاد خواهي ديد.

******************************در اِنتظار  يك آزادي

*******************************و به بَهانه تولّد بــِهـِشتِ يك خـَزه

********************************هَمچنان سُـكــــوتي مي كُنَم سرد

 




30 / 3 / 1391برچسب:,به قَلمـِ: »смa«

کسب درآمد پاپ آپ